یک راز
مهاجر غربت.(اجتماعی.فرهنگی.علمی
این وبلاگ سعی بر این دارد که تمامی اطلاعات اجتماعی.فرهنگی. وعلمی روز را ارائه دهد

 

یک راز

 


 

لبخند زد ودر را باز کرد وگفت:میروم دختر خندید

 

 

 

وگفت:برودیگه چندبار است می گویی میروم اما نمیری

 

 

 

جوان باز تکرار کرد میروم.دخترلبخند زد وگفت:

 

 

 


بخیر برگردی واحتیاط کن.

 

 

 

باز گفتم میروم بیبینم که او چرا نامده!همه جا را

 

 

 

گشتم .اما او را نیافتم وقتی از یک دوستش پرسیدم گفت: کسان که حادثه کرده اند

 

 

 

در شفا خانه اند

 

 

 

میدانی همو روز گفت: برم یا نی گفتم برودیگه

 

 

 

کارهر روزه ام بود که به شفا خانه میرفتم به دیدن

 

 

 

او.حالی کمی خوب شده بود گفتم میروم به دیدن او

 

 

 

نزدیک گورستان بودم همه قبر ها به خواب رفته بودند

 

 

 

آهسته پهلوی قبر جوان نشستم وگفتم او حالی کمی خوب شده است .

 

 

 

مه مواظب او استم حالا خوب میشود

 

 

 

صبحی بعدی باز به شفا خانه آمدم از او پرسیدم که

 

 

 

حالی صحت ات چطور است گفت:حالی خوب استم .دلم میخواست به او بگویم که

 

 

 

بیا بریم در بیرون از شفا خانه قدم بزنم

 

 

 

 فضاانباشته از بوی  بد شفاخانه بود .خوشم نمیایه!

 

 

 

خوشم می آیید که با تو بشینم گب بزنم .بگو مه بشنوم .

 

 

 

وقتی که همرای او بودم کار هر روزه اش شده بود که به مه گل میداد .

 

 

 

مه از او گلها خوشم میآمد زیادزیاد......

 

 

 

هرروزه مه شده بود که همرای خود به شفا

 

 

 خانه به او گل می بردم .او هم از این گلها خوشم میآمد او حالا خوب شده بود کاملا

 

 

 

اگر یک صبح او را نمی دیدم دلم تنگ میشد همو روز تا

 

 

 

 دیگر برایم خوش نمی گذشت به خانه شان رفتم به

 

 

دیدن اش رفتم زیاد بخاطری او متاثر بود .مه خو گفتم کاری نه شده گی خوشد

 

 

 

حتا از چشم هایش اشک می آمد .مه به دیدن او رفته

 

 

 

بودم گورستان ، شب بود .همه جا سیایی حکم فرما

 

 

 

بود .خواستم به او بگویم اما سکوت کردم اگر حالی

 

 

 

بگویم باز همه گی بیدار می شود فردا باز میایم صبع

 

 

 

بعدی دختر باز به دیدن او آمد بود  آهسته زمزمه کرد او

 

 

 

چند تای دیگر هم زیاد شده  آهسته پهلوی قبر جوان

 

 

نشستم به سر قبر آهسته دست کشیدم آهسته با خود زمزمه کردم

 

 

 

بگویم یا نه خوب برایت یک راز را می گویم

 

 

 

مه کسی را دوست دارم...




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,
ارسال توسط ذبیح الله جعفری

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: